داستان‌سرایی تصویری 

داستان‌سرایی بخشی از طبیعت انسان است. ما به‌طور غریزی برای دریافت و درک داستان‌ها طراحی شده‌ایم. مغز ما به‌صورت ناخودآگاه تصاویر را کنار هم می‌گذارد تا معنای آنچه می‌بینیم را درک کند. هنر داستان‌سرایی تصویری، توانایی انتقال پیام از طریق تصاویر است. 

از آنجا که ویدیو یک رسانه تصویری است، یکی از بهترین قالب‌ها برای داستان‌سرایی محسوب می‌شود. اگر می‌خواهید تولیداتی خلق کنید که در ذهن مخاطب بماند، باید داستان بگویید. این اصل در اخبار، سریال‌های کمدی، ارائه‌های تجاری و حتی ویدیوهای عروسی صدق می‌کند. ممکن است مخاطب ابتدا جذب تصاویر خیره‌کننده و گرافیک شما شود، اما آنچه در خاطر می‌ماند، داستان است. از سوی دیگر، تصاویر شما می‌توانند با داستان در تضاد باشند. استفاده از قاب‌بندی، نورپردازی یا موسیقی نامناسب می‌تواند پیام اشتباهی منتقل کند. 

توانایی روایت داستان بدون دیالوگ، دنیای غیرانگلیسی‌زبان را نیز به روی شما می‌گشاید. یادگیری هنر داستان‌سرایی تصویری به شما کمک می‌کند پیام خود را به مخاطبان جدید منتقل کنید. کلید یادگیری این هنر، مشاهده است. برای مثال، شرکت‌های بزرگ اغلب از تبلیغات یکسان در سراسر جهان استفاده می‌کنند و تنها چند گرافیک را تغییر می‌دهند. 

 آزمایشی در داستان‌سرایی تصویری 

برای درک بهتر داستان‌سرایی تصویری، این تمرین را انجام دهید: تلویزیون را روی یک درام ناشناخته بگذارید و صدا را قطع کنید. آیا بدون شنیدن حتی یک کلمه می‌توانید بفهمید چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ شاید پاسخ شما کاملاً درست نباشد، اما مغزتان سعی می‌کند داستان را درک کند. چقدر سریع شروع به ساختن داستان در ذهن خود می‌کنید؟ 

به تماشا ادامه دهید تا بتوانید قهرمان و شرور داستان را تشخیص دهید. چگونه تفاوت را متوجه می‌شوید؟ آیا نورپردازی تأثیر دارد؟ آیا قاب‌بندی نماها متفاوت است؟ از این به بعد، فیلم‌ها و سریال‌ها را با این دیدگاه تماشا کنید: به دنبال داستان تصویری باشید. 

 داستان‌سرایی همه‌جا هست 

داستان‌سرایی تصویری را حتی در هنر معماری نیز می‌توان یافت. به نظر می‌رسد هیچ‌کس مانند متخصصان دیزنی این کار را انجام نمی‌دهد. اگر می‌خواهید داستان‌سرایی آن‌ها را درک کنید، خود را در هنر پارک‌های موضوعی آن‌ها غرق کنید. والت دیزنی هنگام ساخت اولین پارک خود، دیزنی‌لند، داستان تصویری را در ذهن داشت. او از استعدادهای فیلمبرداران، طراحان نور، کارگردانان هنری و دیگران استفاده کرد و آن‌ها را “ایمجینیرز” (مهندسان تخیل) نامید. او از آن‌ها خواست تا جاذبه‌هایی خلق کنند که داستان را تنها با تصاویر و موسیقی روایت می‌کنند. 

امروزه ایمجینیرز به شما خواهند گفت که سنت دیزنی قوی‌تر از همیشه است. همه چیز حول محور داستان‌سرایی می‌چرخد. حتی مغازه‌ها و رستوران‌های دیزنی داستان خود را دارند. فرآیند داستان‌سرایی پیش از طراحی آغاز می‌شود. آن‌ها از همان مفاهیم داستان‌سرایی تصویری در معماری، طراحی داخلی و طراحی جاذبه‌ها استفاده می‌کنند. وقتی در یک پارک یا حتی هتل‌های دیزنی قدم می‌زنید، به زوایا و نورپردازی توجه کنید. از خود بپرسید: قهرمان کیست و شرور کدام است؟ تعارض کجاست؟ 

 عناصر یک داستان 

چه چیزی یک داستان را خوب می‌کند؟ هر داستان، چه تصویری و چه غیرتصویری، باید چند عنصر داشته باشد، وگرنه داستان نیست. یک داستان به شخصیت اصلی نیاز دارد، ترجیحاً کسی که برایمان مهم باشد. دوم، شخصیت باید با مشکل یا تعارضی روبرو شود. در نهایت، باید راه‌حلی برای آن مشکل وجود داشته باشد. 

نمودار قوس داستان کلاسیک 

قوس داستان کلاسیک با معرفی شخصیت‌ها و فضاسازی آغاز می‌شود، سپس تعارض یا بحران به وجود می‌آید، پس از آن فراز و نشیب‌های موانع و موفقیت‌ها می‌آیند، و در نهایت به اوج و نتیجه‌گیری می‌رسد. 

این قوس داستانی هزاران سال پیش توسط ارسطو کشف شد. داستان‌سرایان تصویری حرفه‌ای در هالیوود از زمان فیلم‌های صامت از این مفهوم استفاده کرده‌اند. 

هنر داستان‌سرا در این است که چقدر می‌تواند ما را به شخصیت اصلی علاقه‌مند کند و به تعارض داستان بکشاند. برای مثال، در جنگ ستارگان: امید جدید، شما به لوک اسکای‌واکر علاقه‌مند می‌شوید، و جورج لوکاس شما را درگیر مأموریت او می‌کند. او این کار را با داستان‌سرایی تصویری عالی انجام داد. لوک با لباس‌های سفید و دارث ویدر با لباس سیاه ظاهر می‌شوند. حتی سیاره روشن تاتوئین در مقابل فضاپیمای بی‌رنگ امپراتوری، قهرمان و شرور داستان را نشان می‌دهد. 


نمودار بالا شکلی گرافیکی و مینیمال، ساختار کلاسیک روایت سینمایی را نمایش می‌دهد:

۱. عناصر اصلی ساختار روایت:

  • TENSION (کشش): نقطه شروع داستان که مخاطب را جذب می‌کند.
  • CRISES (بحران‌ها): چالش‌های پیش روی شخصیت اصلی.
  • CLIMAX (اوج): نقطه عطف و شدیدترین لحظه درگیری.
  • DENOUEMENT (گره‌گشایی): نتیجه نهایی و حل تعارضات.

۲. تقسیم‌بندی زمانی روایت:

  • BEGINNING (آغاز): معرفی شخصیت‌ها و جهان داستان.
  • MIDDLE (میانه): توسعه تعارض و افزایش کشمکش.
  • END (پایان): رسیدن به نتیجه نهایی.

۳. نکات کلیدی برای فیلمسازان:

ترسیم منحنی کشش: تصویر به صورت ضمنی نشان می‌دهد که تنش باید به تدریج از آغاز به اوج برسد و سپس فرود آید.

زمان‌بندی صحنه‌ها:

  • پرده اول (۲۵% زمان): معرفی
  • پرده دوم (۵۰% زمان): تقابل
  • پرده سوم (۲۵% زمان): نتیجه‌گیری

کاربرد عملی:

در استوری‌بوردینگ، هر صحنه را در یکی از این بخش‌ها جای دهید.

از “OPENING SCENE TIME” برای ایجاد کشش اولیه استفاده کنید (مثل صحنه آغازین «پدرخوانده» با گفتگوی تاریک).

۴. مقایسه با الگوهای روایی شناخته‌شده:

شباهت به ساختار سه‌پردهای ارسطویی و «سفر قهرمان» کمپل.

تفاوت با نمایشنامه‌نویسی کلاسیک: تمرکز بر «تصویر» به جای دیالوگ.

۵. توصیه برای استفاده در مستندسازی:

  • در مستندهای روایی، «CRISES» می‌تواند نقطه عطف تحقیقاتی باشد.
  • «DENOUEMENT» در مستندهای اجتماعی اغلب پایان‌بندی باز دارد.

این نمودار با سادگی قابل توجه، چکیده‌ای از اصول روایت تصویری را ارائه می‌دهد که هم برای فیلمسازان تازه‌کار و هم حرفه‌ای‌ها کاربردی است. پیشنهاد می‌کنم این ساختار را با تحلیل فیلم‌های شاخص (مثل «شهر خدا» برای اوج‌گیری مداوم) تمرین کنید.

 

مسئله اعتماد است 

چشم‌ها ابتدایی‌ترین عنصر تصویری هستند که در ساخت داستان باید به آن‌ها توجه کرد. به ویژه به چشمان شخصیت اصلی دقت کنید. همه ما به طور غریزی به چشمان افراد نگاه می‌کنیم. این کار از زمانی آغاز می‌شود که نوزادان به چشمان مادرشان نگاه می‌کنند و در تمام عمر ادامه می‌یابد. ما با نگاه کردن به چشمان دیگران، اطلاعاتی درباره آن‌ها به دست می‌آوریم. در ساخت یک داستان تصویری، چشم‌ها حیاتی هستند. همیشه فوکوس را روی چشمان سوژه‌های خود بررسی کنید. در بیشتر صحنه‌ها، مخاطب باید چشمان شخصیت اصلی را ببیند. چشمان در سایه برای شرور مناسب است، اما نه برای قهرمان، مگر اینکه بخواهید یک افشای دراماتیک انجام دهید، مانند معرفی ایندیانا جونز در فیلم‌های این مجموعه. برای روشن کردن چشمان سوژه‌های خود از نورهای کوچک روی چشم استفاده کنید. 

موقعیت لنز نسبت به چشمان سوژه مهم است. دوربین، چشم‌های مخاطب است. بیننده باید در همان سطح چشم یا نزدیک به آن باشد تا اعتماد ایجاد شود. اخبار شبانه را تماشا کنید؛ متوجه می‌شوید که گویندگان همیشه در سطح چشم هستند. در روزهای اولیه تلویزیون، کشف شد که مخاطب باید به گوینده اخبار اعتماد کند. اگر فردی بالاتر از سطح دوربین باشد، در واقع به مخاطب از بالا نگاه می‌کند. شما هرگز نمی‌خواهید قهرمان داستان به مخاطب از بالا نگاه کند. این برای شرور داستان مناسب است. باز هم به جنگ ستارگان فکر کنید. دارث ویدر با بازی دیو پروز (با قد ۲ متر) همیشه به دوربین از بالا نگاه می‌کرد. 

نورپردازی چشمان شخصیت‌ها نیز نقش بزرگی در داستان تصویری دارد. گفته می‌شود که فرانسیس فورد کاپولا عمداً چشمان شخصیت اصلی پدرخوانده، دان ویتو کورلئونه، را نورپردازی نکرد. کاپولا آن‌ها را در سایه نگه داشت تا او را ترسناک‌تر نشان دهد. 

 

 به هم زدن اوضاع 

پس از معرفی شخصیت‌ها و ایجاد اعتماد، باید به قلب داستان برسیم: تعارض. در داستان‌سرایی تصویری، این بخش ممکن است چالش‌برانگیز باشد و نیاز به برنامه‌ریزی دارد. اگر هدف شما روایت بخشی از داستان بدون دیالوگ است، زوایا نقش مهمی ایفا می‌کنند. همان‌طور که نگاه کردن شرور به پایین دوربین، حال‌وهوای خاصی ایجاد می‌کند، رابطه سوژه با یک شخص یا شیء نیز ایده‌ها و احساسات را منتقل می‌کند. یک صحنه رایج، نشان دادن شخصیت اصلی است که به چیزی نگاه می‌کند، سپس دوربین عقب می‌رود و بالا می‌آید تا آنچه را که او می‌بیند، نشان دهد. این صحنه یک تعارض را نمایش می‌دهد. تصاویر مانعی را نشان می‌دهند که باید بر آن غلبه شود. 

زاویه مهم دیگر در داستان‌سرایی، نمای واکنش است. همه ما بیشتر از آنچه فکر می‌کنیم این کار را انجام می‌دهیم. وقتی با دوستی هستیم و کسی به او توهین می‌کند، به طور غریزی به چهره او نگاه می‌کنیم تا واکنشش را ببینیم. 

نمای واکنش به ده‌ها روش استفاده می‌شود: تشویق یا خنده جمعیت، نمای بسته از چشمان خشمگین قهرمان به شرور، اشک‌های مادر عروس و غیره. یک نمای واکنش عالی می‌تواند با نشان دادن احساسات، به داستان شما عمق ببخشد. البته، نورپردازی نیز می‌تواند حال‌وهوای مختلفی ایجاد کند. نورپردازی می‌تواند حال‌وهوای یک صحنه را از پیاده‌روی شاد در پارک به سفری ترسناک و خطرناک در جنگل تغییر دهد. همان صحنه، همان بازیگران، فقط با تغییر نورپردازی از کنتراست کم به کنتراست زیاد. 

 

 تصویرسازی نما به نما 

اگر تاکنون به این موضوع فکر نکرده‌اید، باید هر نما از داستان خود را برنامه‌ریزی کنید. اگر قصد دارید یک داستان کاملاً بی‌کلام بسازید، باید متفاوت فکر کنید. باید به نماها فکر کنید. وقتی دوربین ضبط می‌کند، به این فکر کنید که هر صحنه چه پیامی در داستان تصویری دارد. داستان‌سرایی تصویری اغلب به شدت به استوری‌بورد وابسته است. استوری‌بورد مجموعه‌ای از طرح‌هاست که هر نما را ترسیم می‌کند. نگران نباشید اگر فکر می‌کنید نمی‌توانید طراحی کنید، فقط باید از نظر تصویری مفهوم داشته باشد. استوری‌بورد، فیلمنامه داستان‌سرایی تصویری شما می‌شود. 

 

 داستان‌سرایی با موسیقی 

موسیقی نیز هنگامی که داستان را بدون دیالوگ روایت می‌کنید، نقش کلیدی دارد. اگرچه مفهوم موسیقی و حال‌وهوا خود یک رشته مطالعه است، اما موسیقی تأثیر قدرتمندی در افزودن یا کاستن از داستان دارد. 

هنگامی که می‌خواهید پروژه خود را تقویت کنید، به پیام موسیقی خود توجه کنید. یک سفر آخر به کهکشانی دور، دور؛ به این فکر کنید که چگونه می‌توانستید نزدیک بودن دارث ویدر را از طریق مارش امپراتوری دراماتیک تشخیص دهید. اگر این شرور کلاسیک با موسیقی سیرک معرفی می‌شد، قطعاً همین تأثیر را نداشت. 

در انتخاب موسیقی دقت کنید. مطمئن شوید که موسیقی تم درست را منتقل می‌کند. برای مثال، موسیقی قهرمانانه چه صدایی دارد؟ موسیقی برای صحنه تعارض چه می‌کند؟ فیلم مورد علاقه خود را تماشا کنید و به موسیقی آن توجه کنید. می‌توانید چیزهای زیادی از مشاهده یاد بگیرید. 

اگر هدف شما ساخت یک ویدیوی کاملاً بی‌کلام است یا فقط می‌خواهید داستان‌هایی را که قبلاً روایت می‌کنید تقویت کنید، به هنر داستان‌سرایی تصویری توجه کنید. فیلم‌ها و سریال‌ها را با دیدگاه جدیدی تماشا کنید. ببینید که چگونه زوایای مختلف، اطلاعاتی درباره اتفاقات در تعارض ارائه می‌دهند. به نقش تدوین و نورپردازی توجه کنید. به موسیقی اطراف خود بیشتر دقت کنید. از خود بپرسید که چگونه این عناصر حال‌وهوای شما را تغییر می‌دهند و داستان را تقویت می‌کنند.

نویسنده: جف چاوز